جدول جو
جدول جو

معنی آتش انداز - جستجوی لغت در جدول جو

آتش انداز
کسی که در کورۀ آجرپزی، تون حمام یا نانوایی مامور افروختن آتش است و مواد سوختنی را در کوره می ریزد، کسی که در میدان جنگ آتش به طرف دشمن می انداخت
تصویری از آتش انداز
تصویر آتش انداز
فرهنگ فارسی عمید
آتش انداز
(چَ)
آنکه در جنگها آتش یا نفط بصف دشمن افکند:
بهر سو که دو گرد کین ساز بود
میانشان یکی آتش انداز بود.
اسدی.
، کسی که افروختن تنور نانوایی با اوست
لغت نامه دهخدا
آتش انداز
آنکه در جنگها آتش به جان دشمنان اندازد
تصویری از آتش انداز
تصویر آتش انداز
فرهنگ لغت هوشیار
آتش انداز
((~. اَ))
کسی که کارش روشن کردن کوره آجرپزی و اجاق و تنور نانوایی و تون حمام و مانند آن بود، در قدیم کسی که به صف دشمن نفت و آتش پرتاب می کرد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آتش انگیز
تصویر آتش انگیز
کسی که آتش روشن کند، آتش افروز، کنایه از ویژگی کسی که سخنان تند و زننده، بگوید که باعث خشم و غضب دیگران شود، برای مثال آن دل شده زآن فسانه شد تیز / بگشاد دهان آتش انگیز (لغتنامه - آتش انگیز)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شش انداز
تصویر شش انداز
کسی که نرد بازی می کند، بجول باز که با شش بجول بازی می کند، کسی که شش گوی به هوا اندازد و بگیرد به طوری که مرتب چهارتای آن در هوا باشد و دو تای دیگر در دو دست خودش، برای مثال برون آمد ز پرده سحرسازی / شش اندازی به جای شیشه بازی (نظامی۲ - ۱۲۷)، نوعی اشکنه که با پیاز، روغن و تخم مرغ تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
رداء. (ملخص اللغات حسن خطیب). قبا و جامه ای که بر دوش اندازند. جامه که بر دوکتف افکنند چنانکه شنل و عبا و جز آن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
توقفگاه ستور میان دو منزل، آسایش و رفع ماندگی را، چوبی کاواک و میان تهی کرده که چوبی دیگر در میان آن فروبرند و بفشار آب در آن کنند و نیز بیرون افکنند. آبدزدک. و به عربی آن را زراقه (ربنجنی) ، ذراقه و سراقه و مضخه گویند
لغت نامه دهخدا
تصویری از آتش انگیز
تصویر آتش انگیز
شخص آتش روشن کن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پیش اندازد آنکه سبقت دهد، کسی که بجلو راند، پارچه ای که در وقت طعام خوردن بروی زانو گسترند دستار خوان: یک عدد صراحی نقره مملو از رواح ریحانی... با پیاله طلا و پیش انداز زربفت از پی او فرستادند، رشته جواهر که زنان از گردن آویزند و در پیش سینه قرار دهند
فرهنگ لغت هوشیار
توقفگاه ستوران در میان دو منزل برای رفع خستگی، چوبی میان تهی که چوب دیگر در میان آن فرو برند و بفشار آب در آن کنند آب دزدک
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که شش بجول بازی کند، کسی که نرد بازد نراد، کسی که شش گوی الوان مدور از چوب یا غیر آن به هر دو دست بگیرد و بر هر دستی سه عدد در هوا اندازد و گیرد به طوری که هچیک بر زمین نیفتد و پیوسته چهار عدد آن در هوا باشد، ماه شب چهاردهم بدر، نوعی خورش که از تخم مرغ با پیاز ترتیب دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب انداز
تصویر آب انداز
استراحتگاهی در میان دو منزل برای رفع خستگی از چهارپایان، آب دزدک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شش انداز
تصویر شش انداز
((ش اَ))
کسی که شش بجول بازی کند، کسی که نرد بازد، نراد، کسی که شش گوی الوان مدور از چوب یا غیر آن به هر دو دست بگیرد و بر هر دستی سه عدد، در هوا اندازد و گیرد بطوری که هیچ یک زمین نیفتد و پیوسته چهار عدد آن در هوا باشد
فرهنگ فارسی معین
نوعی خورشت که مواد اصلی آن انار می باشد
فرهنگ گویش مازندرانی